از همان دوران نوجوانی به نویسندگی علاقه داشتم. ورق به ورق دفترهایم پر از دلنوشته های کوتاه و بلند بود. فرقی نمی کرد دفتر ریاضی باشد یا دفتر ادبیات فارسی، هر دفتری را که باز می کردید در حد چند جمله در آن نوشته ای برای خواندن وجود داشت.
اولین روزی که وارد حرفه خبرنگاری شدم هیچ چیز به اندازه اینکه هزاران نفر می توانند نوشته های هایم را بخوانند خوشحالم نمی کرد؛ اما این آغاز راه بود و هنوز به خوبی نمی دانستم چه تفاوت هایی بین نوشته برای خود و نوشته برای دیگری وجود دارد. این را نمی دانستم که وقتی محتوایی برای عموم منتشر می شود مردم واژه به واژه و جمله به جمله آن را قضاوت می کنند؛ و درباره اش نظر می دهند.
هر روز که در خبرنگاری حرفه ای تر و کارآزموده تر شدم، فهمیدم که اگرچه قلم به راحتی و نرمی بر روی کاغذ می غلتد اما می تواند از شمشیر برنده تر و از تیری که از چله کمان رها شده کشنده تر باشد. فهمیدم که اگر حق را بگویی و بنویسی قلم میان تو و میان دشمنان حق، خطی قرمز می کشد.
سالها گذشت تا این را فهمیدم که اگر در حرفه خبرنگاری عاشقانه قدم بردارم قطعا دوستان زیادی را به واسطه نوشتن حق از دست خواهم داد؛ و در آخر تنها دوستی که برایم باقی می ماند همان قلمی است که ماهیت، ذات و نیمه تاریک و پنهان انسان ها را آشکار می سازد.
اکنون پس از گذشت بیش از یک دهه فعالیت در زمینه های مختلف رسانه ای مانند وبلاگ نویسی، مدیریت پایگاه خبری، همکاری با خبرگزاری های بزرگ کشور و نشریات مکتوب، تصمیم گرفتم در رویکرد خبری و رسانه ای خود تغییراتی اعمال کنم و با همین قلمی که خداوند در قرآن به آن قسم یاد کرده کمی از خط قرمز های پوشالی عبور کنم.
این متن آغازی بود بر مجموعه نوشتاری که قرار است در آن خاطرات و تجربیات خبرنگاری و همچنین نقدهای سیاسی و اجتماعی خود را نسبت به رویدادهای روزانه منتشر کنم.
پ.ن: عکس این نوشتار مربوط بهروزی است که تمامی خبرنگاران بندرانزلی بهصرف نهار و دعوت اعضای شورای شهر میهمان هتل جهانگردی بندرانزلی بودند. در آن جلسه که فکر میکنم سال 93 برگزار شد من تعدادی عکس هوایی که توسط بالگرد از بحران تالاب و خشکی آن ثبتشده بود؛ اما تا آن لحظه دیده نشده بود را به مسئولین حاضر در جلسه نشان دادم و در خصوص آن توضیحاتی ارائه دادم که اگر همان روزها اقدامات لازم انجام میشد امروز تالاب نفسهای آخر خودش را نمیکشید.
عکس : حامد پورجمشیدیان