بندرانزلی

طی چند روز گذشته مدیران و مسوولان عالی رتبه بسیاری چه در سطح ملی و چه در سطح استانی به شهری سفر کردند که روزگاری شهر اولین های کشور و دروازه اروپا نامیده می شد.

در سالهای نه چندان دور کمتر کسی را میافتید که آرزوی زندگی در بندرانزلی را نداشته باشد ، شهری کم جمعیت با مساحتی کوچک که خاستگاه بسیاری از تحولات مهم و قطب توریستی منطقه بود.

اما این روزها چه بر سر این شهر آمده که به جای اولین ها باید به آن گفت شهر آخرین ها و چه بلایی بر آن نازل گردیده که از دروازه اروپا به محل گذر مسافران بین راهی لقب گرفته است؟ 

از ظاهر مناره پیر و سالخورده شهر که اکنون درخت انجیری بر روی آن سبز شده است می توان به اعماق قلبهای سالخورده جوانان این شهر نیز پی برد ، ظاهر پوسیده و بی روح شهر بیانگر همان دلمردگی و افسردگی در بین جوانانی است که جویای کار هستند اما اساسا کاری در خور شخصیت و جایگاه و تحصیل آنان وجود ندارد.

مدیران و مسوولان عالی رتبه در جلسات روزهای گذشته برای این شهر روضه ای باز خواندند تا اشک تمساح از چشم حاضران و مسوولان ذی ربط جاری شود.

اما روضه باز خواندن و اشک تمساح ریختن مشکلات مردم و جوانان این شهر را برطرف میکند یا اقدامی عاجل و همه جانبه ؟ آیا صرف حضور در یک جلسه و ابراز تاسف از آمار بالای بیکاری ، اقتصاد انزلی را شکوفا می کند یا حضور در جمع مردم و گوش سپردن به سخنان آنها؟

همراه با باز شدن درهای اروپا برای آوارگان سوری ، در چند ماه گذشته بالغ بر چند هزار نفر از بندرانزلی به اروپا مهاجرت کردند ، شهری که زمانی کانون مهاجرت و اشتغال بود اکنون به کانون جوانان بیکاری مبدل شده است که برای یک لقمه نان حلال بر سر سفره خانواده کاسه چه کنم چه کنم در دست گرفتند.

در حالی که بسیاری از مردم این شهر محتاج نان شب هستند ، مسوولان عالی رتبه پس از سفر به انزلی با غذاهایی آن چنانی که در سفره کمتر فردی دیده می شود ، پذیرایی می شوند ، آیا غیر از این است که آن مسوول که این غذا را نوش جان کرده اگر از مظلومیت مردم انزلی بگوید تنها شعار داده است ، چرا که نمیداند درد شرمندگی یک مرد در مقابل خانواده چیست.

آن مسوولی که وقتی به انزلی سفر میکند با ده ها ماشین مدل بالا اسکورت می شود که مبادا از کلاسش بیفتد چگونه میخواهد درد مردمی را بفهمد که گاه برای استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی پول کرایه ندارند و مجبورند مسیر خانه را با پای پیاده طی کنند؟

کاش همانقدر که مسوولین برای مقامات عالی رتبه دست به سینه می شوند برای مردم مظلوم این شهر نیز دست به سینه می شدند و مشکلات آنها را برطرف می کردند نه اینکه به چند آمار واهی بسنده کنند که مبادا جایگاهشان زیر سوال برود.

انزلی نه تنها مظلوم است بلکه اسیر نیز هست ، اسیر نامش ، اسیر کلاسش ، اسیر شهرت ، اسیر تاریخش ، اسیر اندیشمندان بزرگش ، امروز انزلی در اعماق یک خروار لقب دهن پرکن مدفون شده است ، امروز انزلی اسیر همین اسم ها رسمهایی است که اثری در توسعه و اقتصادش ندارند ، انزلی امروز خسته و دلمرده تر از هر دورانی است و نیازمند تحولی جدی و چشمگیر است ، نیازمند امید است ،نیازمند انگیزه برای زندگی است ، نه نیازمند جملات عوام فریبانه ای که نه تنها تسلای دل مردم شهر نیست بلکه آتشی بر انبار باروت قلب آنهاست.