"مادرِ قلب اتمی" اثری به کارگردانی علی احمد زاده است که پس از سه سال توقیف به اکران رسید. احمد زاده که سبکی ساختارشکنانه را در فیلمهای خود دنبال می کند، فیلم توقیفی دیگری را نیز با عنوان "مهمونی کامی" در پرونده خود دارد که در یک حرکت عجیب، تصمیم به انتشار آنلاین آن فیلم گرفت و عنوان کرد که از تلاشش برای اخذ مجوز خسته شده و قصد دارد این فیلم را بطور مستقیم به مخاطبین ارائه نماید و هزینه اش هم مهم نیست.
نام فیلم برگرفته از پنجمین آلبوم از گروه موسیقی پراگرسیو/سایکدلیک راک بریتانیایی، پینک فلوید، با عنوان مادر قلب اتمی است. نام اصلی این آلبوم نخست عنوان دیگری بود. اما در پی یافتن عنوانی جدید یکی از اعضای گروه با جستجو در روزنامههای قدیمی چشمش به مطلبی میافتد که درباره زن حاملهای است که به علت بیماری صاحب دستگاهی برای تنظیم ضربان قلب (دفیبریلاتور) با باتری اتمی شده است. از آن پس این آلبوم و قطعه اصلی آن به نام “مادر قلب اتمی” معروف شد.
در فیلم نیز یکبار به این موسیقی و گروه پینک فلوید اشارهای میشود. البته برنامه اتمی ایران و زیان تششعات اتمی در فیلم مورد گفتوگو قرار میگیرند، اما برنامه اتمی ایران تنها یکی از موضوعات فیلم به شمار میآید.
مادر قلب اتمی به قدری ساختار شکنانه است که اساسا به سختی بتوان نام آن را فیلم گذاشت و با یک فیلمنامه خسته کننده تا آخرین ثانیه ها مخاطب را تشنه یک هیجان، نقطه عطف و یا نکته ای جذاب نگه می دارد اما هیچ اثری از اتفاقات مجذوب کننده نیست.
قصه فیلم از آنجا شروع میشود که آرینه (با بازی ترانه علیدوستی) و نوبهار (با بازی پگاه آهنگرانی) از یک مهمانی بیرون میآیند و در خیابان میچرخند. فیلم از نیمه شب شروع میشود و با طلوع خورشید تمام میشود. قصه به طور مشخص با چند تصادف جلو میرود. آن دو اتفاقی کامی را در راه میبینند، با او هم صحبت میشوند و در یک تصادف از او جدا میشوند. در آن تصادف با جوان مرموز فیلم با بازی محمدرضا گلزار برخورد میکنند و درگیر یک داستان پیچیده دیگر میشوند. جوان بدهی آنها را در تصادف پرداخت میکند و در تمام مدت فیلم به بهانه این بدهی آنها را اذیت میکند. در نهایت با یک بازی سنگ کاغذ قیچی قرعه روی جوان میافتد و او از پشت بام میپرد و فیلم همزمان با رویای جوان که خودش را با همه شخصیتهای فیلم یکی میداند تمام میشود.
فیلمبرداری تمام تاریک و شبانه حوصله بیننده را سر می برد و بیشتر صحنه های فیلم در یک خودرو و در حالت رانندگی دنبال می شود و شاید تنها هیجان فیلم برای مخاطب این باشد که پگاه آهنگرانی (نوبهار) دوست ام اسی ترانه علیدوستی (آرینه) مدام نیاز به دستشویی دارد و ترانه علیدوستی باید نزدیک ترین سرویس بهداشتی شهر را برای او پیدا کند.
مادر قلب اتمی بیانگر نهایت آشفتگی افکار کارگردان برای به سرانجام رساندان یک داستان است، اما اساسا چیزی که در این فیلم مشاهده نمی شود داستان است، داستانی که این روزها در کلیپهای ساده موبایلی هم مشاهده می شوند.
علی احمد زاده در قالبی پست مدرن سعی می کند تمامی موضوعات متناقض با یکدیگر را در قالب یک فیلم جای دهد اما نتوانست قانون "اجتماع نقیضین محال است" را به قانونی ممکن مبدل سازد و با ایجاد سردرگمی در افکار مخاطب اثری را روانه سینما کرد که قطعا پس از پایان اکران نام آن به زودی از اذهان مردم فراموش خواهد شد.
اساسا تلاشی برای ناپسند نشان دادن موضوعاتی مهم مانند شرب خمر و ارتباط بی ضابطه دخترها و پسرها که در دین مبین اسلام حرام شرعی است و کارگردان بسیار بی تفاوت از کنار آنها می گذرد و تا پایان فیلم در تلاش است که بگوید کاراکترهای فیلم در ناهنجاری ها و شرارتهای موجود در شخصیت خود تقصیری ندارند و دلایل این شرارت ها را باید در جای دیگری و یا در شخص دیگری دنبال کرد.
کابوس هذیانوار داستان، قرابت حواس و درونیات و تمایلات ذهنی یک نفر (راوی) در قالب آدمهایی متعدد است. پیوند سیستماتیک ذهن هشیار، نیمههشیار و ناهشیار در یک سلسله رخدادهایی بیدلیل که فقط بارِ ابهام فلسفیاش را به دوش میکشد. پیشه «ترانه علیدوستی» به عنوان دکتر و رفتارهای بالغانهاش - حداقل نسبت به باقی کاراکترها – نشان از شباهتش با آنچه از ذهن هشیار میدانیم دارد. همچنین لباس و موهای سُرخش به امیال انسانی پهلو میزند و سردی و بیتفاوتی کاراکتر، القاکننده سرخوردگی جنسی است که تمام این مؤلفهها با ذهن هشیار در ارتباط است. در مقابل؛ ذهن نیمههشیار، نقش «پگاه آهنگرانی» است که همچون کودک مینماید و مثل کودک نیز، هر چه به خوردش میدهند یاد میگیرد. او در کسوتی زرد رنگ درآمده که طبق روانشناسی رنگها، رنگ زرد بر اعصاب آدمی تکیه دارد و بیروحیاش او را به عنوان یک بیمار افسرده معرفی میکند. در نتیجه هر دو کاراکتر از درون مریض هستند؛ این ناهنجاری را نیز در دو پلان نخست فیلم؛ یعنی وَررفتن بیمارگونه با آسانسور و شیر آب نیز میبینیم.
تمام آنچه از این چیدمان پیداست این است که راوی، آدم نامتعادلی است و دو بخش اصلی ذهنیاش، بیمار است. یکی قصد فرار دارد و دیگری، با تکرر ادرار به مثابه یک بیماری و کنایهای هجوآمیز به جهانِ فیلم است. احتمالا فیلم قصد بسط دادن درونیات راوی، به جوانانِ نسل امروز را دارد وگرنه حرف مهم دیگری نمیتوان از «مادر قلباتمی» بیرون کشید که ارزش حتی یکبار دیدن فیلم را تا انتها داشته باشد.
شاید هدف فیلمساز این بوده که شبگردی خیالانگیز این شخصیتهای ناهشیار را به شکلی هوشمندانه به دغدغههای امروز نسل جوان وصل کند. دغدغههایی مثل جنگ، بمب اتم، مرگ و زندگی، مهاجرت و زندگی اخروی که در یک فضای واقعگرا باید حضوری کاملاً بیانعطاف داشته باشند چراکه بهراحتی وارد خطوط قرمز مختلف میشوند در این فضای خیالی به شکلی کنایی به میان میآیند و حضورشان را به رخ میکشند.
میتوان در یک تعریف خیلی کلی همه ی این اشارهها را عناصری تصادفی از مسائل روز جامعه دانست که در گوشهای از ذهن ناهشیار کاراکترها رخنه کردهاند اما این کافی نیست. این اشارهها درک مشخصی را در ذهن مخاطب ایجاد نمیکنند.
در پایان باید گفت: "مادر قلب اتمی" با تمام بازیگران شاخصی که دارد یک فیلم سردرگم، بی هدف و از سر دلخوشی است که توانایی همراه کردن مخاطب نه به لحاظ ذهنی و احساسی و نه به لحاظ منطقی ندارد.